حکومت از نگاه امام على‏علیه السلام
برخی از حکومتها بر اساس نگرش دینی عینیت یافته وبرخی بر اساس نگرشهای غیر دینی که به تناسب نوع ایدئولوژی کار کردهای متفاوتی در عرصه عمل داشته اند. از طرفی نوع بشر شاهد بروز و ظهور انواع دیکتاتورها و حاکمان مستبدی بوده که با تکیه بر نفسانیت خود انواع ظلمها را بر فرد و جامعه روا داشته اند.همچنین پیامبران الهی به نوبه خود برای رسانیدن بشر به کمال مطلوب ،بشریت را بطرف خدا رهنون و توصیه کرده اند تا بشر بر اساس فرامین الهی و با تکیه بر فطرت الهی بشر جامعه خود رااداره نماید . براین مبنا پیامبران خاستگاه حکومت را الهی تلقی و حاکمان را منصوب از طرف خدا دانسته اند . به طور کلی اکثر فرق مذاهب اسلامی بر لزوم حکومت و ضرورت آن اشاره کرده و آن را برای بقای جامعه امری لازم دانسته اند اما در اینکه این ضرورت بر حسب حکم عقل است یا شرع بحثهای فراوانی به عمل آمده است.

 از طرفی از گذ‌شته های دور، وقتی که انسان بر اساس ادرا‌ک عقلانی خود، ضرورت زندگی جمعی و جامعه سیاسی منظم را پذیرفت‌، مرد‌م به د‌و گروه حاکم و رعیت، فرمان‌روا و فرمان‌بر‌دار تقسیم شدند. بدین ترتیب، حق و تکلیف نیز پدید آمد. از یک طرف، حکومت برای اعمال حاکمیت، سلطه و اقتدار خود نیاز‌مند بسط ید و قدرت سیاسی است که لازمه آن، پذیرش مردم است تا این حق را برای حکومت پذیرا شوند و خود را د‌ر مقابل حکومت مکلف احساس کنند و از طرف دیگر، چون خا‌صیت قدرت، طغیان‌گری و فساد است و مردم در خطر طعمه‌ قدرت‌طلبان قرار دارند، حس بر‌تری‌جویی و قدرت‌طلبی حاکمان ممکن است مردم را برده و بنده حاکم سازد. مسأله دیگری که بسیار حائز اهمیت است، آن است که آیا حکومت یک حق است یا یک تکلیف؟ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) حکومت را هم حق می‌داند و هم تکلیف و به این ترتیب نیست که هر کسی که برایش شرایط تولیت امور مردم فراهم شد و توانست به نحوی با کسب وجاهت، با تبلیغ، باکارهای دیگر، نظر مرد م را جلب کند و بتواند حکومت کند. وقتی حکومت، بر حق است، این حق متعلق به کسان معینی است، و این به معنای آن نیست که یک طبقه، طبقة ممتازند؛زیرا که در جامعة اسلامی، همه فرصت آن را دارند که خود را به آن زیورها بیارایند، همه می‌توانند که آن شرایط را برای خود کسب کنند. تعریف حکومت و دولت در نگاه نخستین، امری روشن و سهل به نظر مى‏رسد، اما با توجه به تکثر مکاتب سیاسى و تئورى‏هاى مشروعیت و انواع حکومت و ماهیت و غایات آن، پیچیدگى تعریف آن روشن مى‏شود.عالمان سیاست گاهى حکومت و دولت را دو واژگان مترادف تعریف کرده‏اند. اما برخى دیگر،حکومت را شعبه ‏اى از دولت تفسیر کرده‏اند.دربیان تعریف؛ حکومت ‏به دستگاه خاصى اطلاق مى‏شود که مسؤولیت اعمال قدرت و حاکمیت ‏سیاسى و اجرایى را بر عهده دارد. اما دولت فراتر از آن و شامل مجموعه قواى سه‏گانه و دیگر امورى است که ارتباط فرد و جامعه را با مجموعه حکومت کننده تنظیم مى‏کند
حکومت پدیده مستقل و جدا از حکومت جهانی اسلام نبوده، بلکه بخشی از آن است و به دو بخش عمده تقسیم می شود. 1- حکومت تکوینی: خداوند حاکم مطلق جهان هستی است که ازطریق فعل خود ؛خلقت و حفظ جهان را بر اساس سنت خود اداره می کند و بشر نیز جزیی از آن جهان هستی در این نظام تکوینی است. 2- حکومت تشریعی: عبارت است از حکومتی که ازطریق تشریع قوانین دینی و اجتماعی ثابت الهی توسط پیامبر ؛امامان ونایبان برحق آنها اداره میشود .
مسألة حکومت در نهج‌البلاغه، مانند دهها مسأله مهم دیگر زندگی، در این کتاب عظیم به شیوه ‌ای غیر از شیوة محققان و مؤلفان مطرح شده است.البته چنین نیست که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فصلی مستقل درباره حکومت باز کرده باشد و با ترتیب مقدماتی به نتیجه‌گیری برسد. شیوة سخن او در این باب هم، مانند ابواب دیگر، شیوه‌ای حکیمانه است، یعنی عبور از مقدمات و تأمل و تمرکز بر روی نتیجه. امام علی(ع)در خطبه‏ها و نامه‏ها و حکمت‏های خویش، به برخی مسائل مربوط به مدیریت سیاسی، مدیریت نظامی، مدیریت اقتصادی، مدیریت دولتی و مدیریت خانواده پرداخته است. نگاه امام(علیه ‌السلام) به مسألة حکومت، نگاه حکیم بزرگی است که با منبع وحی پیوند نزدیک دارد.دیگر آنکه مسأله حکومت در نهج‌البلاغه، به صورت یک بحث تجریدی نیست.حضرت علی(علیه السلام) با امر حکومت درگیر بوده و به عنوان یک حاکم، سخن گفته،به عنوان کسی که با اداره کشور اسلامی، با همه مشکلاتش و با همه مصیبت‌ها و دردسرهایش روبرو بوده است . بنابراین تعبیر، حکومت در نهج‌البلاغه، هیچ نشانه و اشاره‌ای از سلطه‌گری ندارد. هیچ بهانه‌ای برای امتیاز طلبی ندارد. از آن طرف مردم به تعبیر نهج‌البلاغه رعیت‌اند. رعیت یعنی جمعی که رعایت و مراقبت آنان، و حفاظت و حراست آنان بر دوش ولیّ امر است. البته مراقبت و حفاظت، یک وقت نسبت به یک موجود بی‌جان است و این هم یک معنا دارد. اما حراست و حفاظت، گاهی مربوط به انسان‌ها است، یعنی انسان با همة ابعاد شخصیتی، آزادیخواهی، افزایش طلبی معنوی، امکان تعالی و اعتلای روحی، آرمان‌ها؛ اهداف والا و شریف، باید مورد توجه وعنایت قرار بگیرد واین همان چیزی است که در فرهنگ اسلامی در طول زمان‌ها مورد ملاحظه بوده است. به طور خلاصه، وقتی در نهج‌البلاغه در جستجوی مفهوم حکومت هستیم، از طرفی می‌بینیم آنکه در رأس حکومت است، والی و ولیّ امر است، متصدی کارهای مردم است، وظیفه‌دار و مکلّف به تکلیف مهمی است، انسانی است که بیشترین بار و سنگین‌ترین مسؤولیت بر دوش اوست. اما در سوی دیگر، مردمی قرار دارند که باید با همة ارزش‌هاو آرمان‌هایشان و با همة عناصر مُشَکِّلهْ شخصیتشان، مورد رعایت قرار بگیرند.این مفهوم فاقد عناصرسلطه‌گری ، زورمداری و افزون طلبی است. ایجاد حکومت عدل و عدالت‌پرور از آرزوهای دیرینه بشری بوده است که در هر زمانی، تحقق چنین حکومتی را در سر داشته و دارند، اما در عرصه عمل، جوامع دچار تنش‌ها و تضادها و تبعیض‌های ناروایی هستند که موجب ایجاد شکاف و گسست طبقات در جامعه می‌شود. در حالی که گسترش عدل و عدالت در جامعه، همواره موجب امنیت و آسایش و حفظ جامعه از مفاسد اخلاقی و ناراحتی‌های روحی و روانی است. هنگامی‌ که مردم جامعه احساس کنند که امکان استفاده از بیت‌المال و امکانات اقتصادی جامعه بنا بر سعی و تلاش صحیح و شایسته‌سالاری است، امید به زندگی و حرکت و رشد و توسعه در جامعه، افزون‌تر می‌‌شود و اگر مجری حکومت، گسترش عدل و عدالت را در جامعه، سرلوحه کار خویش قرار دهد و بخواهد دست طمعکاران و متجاوزان را از بیت‌المال قطع کند، این امر برای عده‌ای که به سوءاستفاده از بیت‌المال و دست‌اندازی به مال مردم و رفاه و خوشگذرانی و امتیازات طبقاتی دل خوش کرده‌اند، بسیار سخت و ناگوار خواهد آمد.
در همین راستا حکومت از نگاه امام على‏علیه السلام تنها براى ایجاد زمینه لازم جهت اجراى قسط و عدالت اجتماعى ارزش پیدا مى‏کند. همچنین حکومت از دید امام‏علیه السلام تنها شایسته کسانى است که داراى سه شرط باشند: توان‏مندى، علم و عدالت؛ به عبارت دیگر ملاک و شأنیتِ تصدّى حکومت شایستگى است و انتخاب گروه یا شخص خاص و به صورت موروثى ملاک اداره حکومت نیست.
از آن جا که امامت از نگاه امیر مؤمنان‏علیه السلام مبتنى بر اصل شایستگى است، فرد حائز این شرایط، امام است حتى اگر امامت او به سبب موانعى به فعلیت نرسد؛ به عبارت دیگر منصب شأنى امامت براى ائمه اهل بیت‏علیه السلام به عنوان تنها مصادیق برخوردار از شرایط پیشین در هر حال ثابت و قطعى است؛ حتى اگر در خانه نشسته و سال‏ها از صحنه سیاست کنار گذاشته شوند.جامعه ای که خود را پیرو سنت و سیره علی بن ابی طالب (ع) می داند و به این پیروزی افتخار می ورزد، شایسته است، با تاسی از سیره حیات بخش آن حضرت باب هرگونه توجیه گری را در ارتکاب بی عدالتی و تبعیض ببندد؛ چرا که اگر باب توجیه گری در ساختار اجتماعی جامعه باز گردد، دیگر کسی مزه عدالت را نخواهد چشید.

منبع:

      www.mydocument.ir

ارایه کننده :

      دکتر غلامرضا مدنیان